کش و قوسی غمناک چرایی های انتشار الکترونیکیِ آثار ادبی در همه ی اعصار، ادبیات هر زبانی شاخصه ی اعتلاء فرهنگی مردم در هر سرزمینی است . خلاقیت ادبی نیز جوهره ی حرکت و پویایی در جوامعی که شاخک های تیزی برای شناخت و پرهیزِاز تمامیت گرایی و استقرار قانون دارد . ادبیات از روزی که در قرن پنجم پیش از میلادِ آتن ، بازار کتابی یافت و در قرن پانزدهم میلادی با ابداع گوتنبرگ ، دچار انقلاب و دگرگونی در حوزه ی چاپ و نشر شد ، همواره بازار کتاب را در تسخیر خود داشت . این اشتیاق با ایلیاد و ادیسه ی هومر آغاز شد و هم اکنون که در گذر از نخستین دهه ی قرن بیست و یکم قرار داریم و دستاوردهای دیجییتالی امکان آن را فراهم آورده که بزرگترین کتابخانه ی جهان را در حافظه ی ریزی به قدّ ِ یک کلمه بگنجانی ، همچنان این شوق و تمایل و طلب برای مطالعه ی آثار ادبی محسوس است . اما هر سرزمینی بافت هایی دارد که بعضاٌ کار جذب و گردش آزاد ِ آثار خلاقه را دچار وقفه و مرگی ناخواسته می کند . خصوصاً که نبض بازار آزاد از دیرباز با قلب سیاست می تپد و حکومت ها کم و بیش ، اقتداری دارند برای کنترل ، محو و جهت دادن به آنچه می خواهد تولید و عرضه شود . ادبیات نیز از این امر مستثنی نیست و وقتی نویسنده ها بازاری برای عرضه ندارند و طبعاٌ امکانی نیز برای معاش از راه ِ ذوق و هنرشان ، دیر وزود جوهرهی ادبی شان را حتی خود نخشکانند به طور طبیعی می خشکد وسرزمینی هرز را شاهد می شویم که در آن هرگز نخبه هایی چون فردوسی و نظامی وهدایت مجال رشد نمی یابند . البته هر چیزی دو وجه متفاوت دارد . مثلاٌ مثل هنر و شبه هنر . یا شاعر و شبه شاعرو لذا در تعریف ما آنان که اگر هنرمند نیز نامیده می شوند خود چرخ و دنده ی تمامیت خواهی اند و با حق انتخاب بشر در چارچوب های قانونی به تعارض برخاسته اند ، شبه هنرمند نامیده می شوند. آنها راهی را می روند که فقط شاهراه منافع فردی هدفشان است و حالا اگر یک بمب هیدروژنی، پشت سرشان را با جمعیتی عظیم تباه سازد ، ککشان هم نمی گزد .لذا خلاقان راستین ادبیات که همه ی هنر ها به نوعی ازخلاقیت آنان متأثر است ، وجهی دگرگونه دارند. آنانی مد نظرهستند که دمکراسی را نه به معنی حکومت مردم بر مردم (که هرگز در جهان محقق نشده ) بلکه آن راراهکاری می پندارند که مردم ،مجبور به اندیشه و عملی دیکته شده نباشند ولذا در مردمک چشم جهان جایی فرخنده دارند . اگردر جوامعی بازارنشربرایشان مساعد نیست و تا مرز میرایی نیز کشانده می شوند باز ترشحات ذوقی و فکری و قلمی شان ، نوری می شود که با همه ی ناچیزی اش ، بالأخره نور است و گرامی . از این گذرگاه است که چنین شاعران و نویسندگانی هرگز از وجدان جامعه کم نمی شوند و در برهه هایی برای دیوار روبرویشان هم شده می نویسند که می دانند آینده ، از امروز زاده می شود . بازار کتاب نه که نباشد ، بلکه هست و فراوان واما نه برای آثار خلاقه ی روز در امروزِ وطن . متأخرین را کاری نداریم که بعضا بعد از هزار و اندی سال نیز تیغ سانسور بررگشان ایستاده نفس می کشندویا معاصرینی که مرده وزنده بعد از پنجاه شصت سال کلاسیک می شوند و آثارشان کج دار و مریض به بازار کتاب راه دارند و یا چند کار استثنا که ناشران خوشفکرومؤلفان پیشرو محقق می کنند . کتب درسی و کمک آموزشی هم که تجارتی همچون تجارت آهن و خرما محسوب می شود و این روزها به پاس فراوانی ِ جمعیت جوان سخت داغ است هم به جای خود. این میانه اکثریت با کتابهایی است که نهاد های شبه دولتی و ناشرانی با چترهای حمایتی انتشار می دهند و سلیقه ها و جهت هایی دارند برای استقرار اقتداری فزاینده برای همسان سازی و به سترون کشاندن ذوق هایی که می خواهند رنگی و طنینی مستقل داشته باشند . اما کار وقتی مشکل می شود که در جغرافیای یک سرزمین ، آدمیانی یافت می شوند که به زبان هایی غیر از زبان رسمی نیزحرف می زنند و مثل همه ی زبان ها و زبان مشترک در حوزه ی جغرافیایی شان ، نیازمند ادبیاتی نیز هستند تا بتوانند رشد و پویایی هویت بومی و تاریخی خود را تحقق بخشند . هنرمندان چنین جوامعی مثل برزخیان اثر فنا ناپذیر دانته در کمدی الهی اند که نه راهی به دوزخ دارند نه امیدی به جنت . اصولاٌ هیچ امیدی به فردا ندارند و این به مفهوم ابدیتی زجر کشانه است و با همه ی دوزخی نبودن رستگار نیز محسوب نمی شوند . آثاری خلق می کنند که حتی مردم تحصیل کرده در رده های عالی ِ زاد و بومشان سواد ِ خواندن و نوشتن به آن زبان راندارند و این وسط حتی اگر یکی کتابی نیز با پول خود چاپ بزند که امکان اش نه که نه بلکه خیلی نادر است و فوق اش فقط یک بار برای همیشه این کاررا می کند ، در سیاهچاهی روشنفکرانه ، مرگی را انتظار می کشد که حدوث معنوی اش را قبل از مرگ جسمانیت اش شاهد بود . هنرمندی که شورزندگی در وی با دلسردی اش از فرصت های اشتراک گذاری ِ آثارش با جامعه و عدم امکان ارتزاق از طریق هنر و استعدادش ، دچار افول می شود . اما هنرمندی که ذات اش با مفهوم آزادگی تضادی ندارد به اصطلاح کارِ گل می کند و رزق از دسترنج خود می خورد و اما چون ناگزیر از آفرینندگی است ، در شبانه هایی که خود را بی خواب می کند ،کم هم بنویسد باز می نویسد. حالیا که اینترنت ، فضایی آفریده برای اشتراک گذاری و معرفی ِ کارهای خلاقه و پرهیز از جراحت محتواییِ آثار ، اصولاٌچرا این کار رانکند . هرچند در این آشفته بازار، با توجه به خیل ِ کارهای ارائه شده ، بسیاری از کارهای مطرح ، ناخوانده و کشف ناشده باقی می مانند تا که شاید روزی ناقد و منتقدی طلا از مس بازشناسد که در زمانه مد است و عتیقه جات قیمتی بالاتر دارند و بالأخره با تجسس های بشری ، روزی اززیر خاک بیرون کشیده می شوند که میراث بشری هرگز به خلاقیت های هنری بی تفاوت نمی ماند. بی هیچ قصد تطابقی با موارد بالا از خویشتن بگویم که همیشه ناگزیر از نوشتن بوده ام . زبان فارسی را در مدرسه آموخته ام و خواندن و نوشتنِ زبان مادری ام – ترکی آذری - را پیش خود یاد گرفته ام . به هر دو زبان می نویسم واما بیشتر فارسی و کمتر ترکی . زیرا مدرسه دیده های ایران همه خواندن و نوشتن به فارسی را بلدند و زبان ادارات ومطبوعات است و خوب من هم به عنوان یک شاعر و نویسنده دوست دارم که مخاطبان بیشتری داشته باشم . اما به ترکی ِ آذری هم می نویسم . دوستدارن نوشته هایم به این زبان نیز کمتر نیستند . اکنون که پنجاه ودو اندی سال از عمرم گذشته ، در بعضی از کتابهای تذکره و داستانی – در داخل و خارج - نامی هم حالا به حق یا ناحق از من برده شده که من هیچ مقصر نیستم . بیش از ده کتاب منتشر شده دارم که هیچ کدام پخش و نشر مرتبی نداشتند و لذا با همه ی پیشنهاد هایی که دو سه ناشر داشتند تا وقتی که نمی دانم کی فرا خواهد رسید وآنها از ممیزی زخم نخواهند برداشت ، از انتشار آنها به صورت کتابهایی برروی کاغذ خودداری کرده و به نشر الکترونیکی شان اقدام می کنم . چرا که وقتی آبی از فروش کتابها گرم نمی شود ، پس همان بهتر که دوستداران ادبیات ، آنهارا به رایگان و بی زخم و زگیل بخوانند و اگر اتفاقاٌ یکی را خیلی دوست داشتند پرینت و صحافی اش را خود متقبل شوند که من به تقدیر این شعر خود مبتلایم : هستی، کش وقوسی بود نمناک وغمناک با آمدن ها ،تپیدن ها و رفتن ها بی هیچ رد ونشانی! در خشکِ تابستان کویر رگباری هم اگر بود انگار هیچ نبود. آبان1390